loading...

گهواره یِ تکرار

بازدید : 431
شنبه 18 مهر 1399 زمان : 11:38

"چیز زیادی ازش یادم نیست"

این چیزی بود که همیشه میگفتم ، ولی خب حقیقت این بود که تقریبا ۹۹ درصد خاطراتش یادم بود ، در حالی که میخواستم فراموشش کنم .

بهم میگفت شبیه "ج"‌‌‌ای و واسه همین بود احتمالا که دوستم داشت ، یاد خاطراتش میوفتاد شاید .

سنش زیاد بود، از وقتی یادمه. هر وقت میرفتیم خونه شون بهم میگفت بیا اینجا، کنار مبل تکی‌‌‌ای که واسه خودش بود همیشه میشستم و سعی میکرد کله م رو ناز کنه، ولی خب در واقع چون کنترل دستش سخت بود، واسم بیشتر شبیه کتک بود تا ناز . منم هربار میسشتم اونجا تا الکی مثلا ناز کردنش تموم شه و برم، گرچه خوش‌آیند نبود ولی میدونستم میخواد اینجوری محبت و عشقش رو ابراز کنه.

رای گیری : محبت و عشقتون رو بیشتر چطوری بروز میدین؟

چندتا گزینه خودم گذاشتم، میتونین بازم بهشون اضافه کنین . هر شرکت کننده میتونه یه بار شرکت کنه و دو گزینه رو انتخاب کنه. بعد از انتخاب گزینه‌ها روی مستطیل آبی رنگ (Done) برای ثبت رای کلیک کنید. لازم به ذکره که شرکت کننده‌ها ناشناس میمونن.

لطفا اینجا کلیک کنید

+ تاريخ جمعه هجدهم مهر ۱۳۹۹ساعت 4:11 نويسنده خُنیاگَر |
سید هادی خامنه ای
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی