"چیز زیادی ازش یادم نیست"
این چیزی بود که همیشه میگفتم ، ولی خب حقیقت این بود که تقریبا ۹۹ درصد خاطراتش یادم بود ، در حالی که میخواستم فراموشش کنم .
بهم میگفت شبیه "ج"ای و واسه همین بود احتمالا که دوستم داشت ، یاد خاطراتش میوفتاد شاید .
سنش زیاد بود، از وقتی یادمه. هر وقت میرفتیم خونه شون بهم میگفت بیا اینجا، کنار مبل تکیای که واسه خودش بود همیشه میشستم و سعی میکرد کله م رو ناز کنه، ولی خب در واقع چون کنترل دستش سخت بود، واسم بیشتر شبیه کتک بود تا ناز . منم هربار میسشتم اونجا تا الکی مثلا ناز کردنش تموم شه و برم، گرچه خوشآیند نبود ولی میدونستم میخواد اینجوری محبت و عشقش رو ابراز کنه.
رای گیری : محبت و عشقتون رو بیشتر چطوری بروز میدین؟
چندتا گزینه خودم گذاشتم، میتونین بازم بهشون اضافه کنین . هر شرکت کننده میتونه یه بار شرکت کنه و دو گزینه رو انتخاب کنه. بعد از انتخاب گزینهها روی مستطیل آبی رنگ (Done) برای ثبت رای کلیک کنید. لازم به ذکره که شرکت کنندهها ناشناس میمونن.
سید هادی خامنه ای