loading...

گهواره یِ تکرار

بازدید : 413
دوشنبه 27 مهر 1399 زمان : 7:37

ماری تو پستش (اینجا) درمورد شکسپیر و رها کن اگه برگرده واس توعه، با قلم زیبای خودش نوشته .

وقتی داشتم میخوندمش به این فکر کردم که چقدر متضادم با این جمله. که چقدر دلم نمیخواد بذارم برن ، اجازه بدم نباشن و برگردن . اجازه بدم دوباره انتخابم کنن.

حقیقتش کسایی که میرن و میان از جلوی چشمم میوفتن، نه اینکه دیگه دوست نباشیم، نه اینکه دیگه دوستشون نداشته باشم، فقط اون آدم سابقی که بودن نمیشن دیگه .

اینکه به خاطر یه چیزی یا بخشی از شخصیتت بذارن برن، بعد از یه مدت بگن خب حالا طرفو دوست دارم به هرحال، حالا بیخیال اون کاری کرده و برگردن به نظر من یه حرکت قهرمانانه نیست . اگه انقدر بده که میری برو کلا، اگه انقدر بد نیست که می‌تونی باهاش زندگی کنی دیگه رفتنت چیه؟

خلاصه اگه رفتین و برگشتین، واسه من، ولکام بک، اما قرار نیست مثل ماری بیشتر دوستتون داشته باشم .

+ تاريخ شنبه بیست و ششم مهر ۱۳۹۹ساعت 19:32 نويسنده خُنیاگَر |
پرید، مثل الکل رو دستات
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی