ماری تو پستش (اینجا) درمورد شکسپیر و رها کن اگه برگرده واس توعه، با قلم زیبای خودش نوشته .
وقتی داشتم میخوندمش به این فکر کردم که چقدر متضادم با این جمله. که چقدر دلم نمیخواد بذارم برن ، اجازه بدم نباشن و برگردن . اجازه بدم دوباره انتخابم کنن.
حقیقتش کسایی که میرن و میان از جلوی چشمم میوفتن، نه اینکه دیگه دوست نباشیم، نه اینکه دیگه دوستشون نداشته باشم، فقط اون آدم سابقی که بودن نمیشن دیگه .
اینکه به خاطر یه چیزی یا بخشی از شخصیتت بذارن برن، بعد از یه مدت بگن خب حالا طرفو دوست دارم به هرحال، حالا بیخیال اون کاری کرده و برگردن به نظر من یه حرکت قهرمانانه نیست . اگه انقدر بده که میری برو کلا، اگه انقدر بد نیست که میتونی باهاش زندگی کنی دیگه رفتنت چیه؟
خلاصه اگه رفتین و برگشتین، واسه من، ولکام بک، اما قرار نیست مثل ماری بیشتر دوستتون داشته باشم .
پرید، مثل الکل رو دستات