loading...

گهواره یِ تکرار

بازدید : 413
دوشنبه 11 آبان 1399 زمان : 2:40

میگه خاله، من نمیفهمم دکتر بودن چیش خوبه. مامان و بابا هر دو از صبح میزنن بیرون تا شب داغون برمیگردن، بعد با ابنهمه کار بازم دو نوع پورشه و سه تا ویلا نداریم. من هرچی بشم پزشک نمیشم.

از فرصت سو استفاده می‌کنم و میگم فقط مهندس، پزشکی رو ولش کن اصلا و مامان زل میزنه تو دوربین و میگه رضا خان کسی از شما نظر نخواسته و بعد ادامه میده که ببین وقتی وضع خونه‌‌‌ای که توش دوتا پزشکه اینه، بقیه چجوریاست و باید یه رشته‌‌‌ای انتخاب کنی که توی آینده فرصت کاری و حقوق پایه‌ی ثابت (یا ثابتِ پایه) داشته باشی. بعدش اضافه میکنه که نباید پزشکی باشه میتونه هرچیز دیگه‌‌‌ای که این دوتا آپشن و علاقه رو داشته باشه بره.

تموم که میشه دست میکشم رو کله م و موهای کوتاه رو زیر انگشتام حس میکنم ، میگم خب منم همینو گفتم. مامان در حالی که نگاهم میکنه میگه وقتی داره با خاله ش حرف میزنه نپر وسط ککل خان و نیشم باز میشه و میگم خاله‌ی کی بودی؟

پی . اس : نمی‌دونم اصرار مامان ازینکه منم گاها تو ویدیو کال‌های خانوادگی باشم چیه، امروز بهش میگم خب بذار برم بازی کنم به جاش، میگه تو رو من تو جو خانوادگی بزرگ کردم، افسرده میشی تنها باشی. افسردگی سیری چند خدایی.

+ تاريخ شنبه دهم آبان ۱۳۹۹ساعت 23:56 نويسنده خُنیاگَر |
زلزله 7 ریشتری در غرب ترکیه
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی