میشینه روی صندلی خیس و میگه سیگار؟
سرمو تکون میدم و پای راستمو میذارم روی جدول، میزنه رو صندلی که بشین. کام میگیره از سیگارش و میگه تاحالا شده مرده ببینی؟
میگم جسد منظورته؟ میگه نه، کسی که مرده رو زنده ببینی؟ میگیرم چی میگه ولی خب ادامه میدم و میگم آها زامبی. میخنده . میگم تو خواب یا بیداری؟ آه میکشه و میگه همه جا ..
جلد دور آبنبات رو درمیارم و میگم شده، نشه عجیبه نه؟ ذهنمون خیلی بامزه عمل میکنه، طرف مرده؟ عیبی یخ، الان عینشو میسازم واست، غمت نباشه. گرچه همیشگی و واسه مدت طولانی نیست ولی بازم تلاششو میکنه و خودشو به زحمت میندازه .. من ناراحت نیستم ازش واسه این .
تکیه میزنه و خاکستر سیگارشو میریزه رو زمین. میگه دوست دارم مثل تو حس خوب داشته باشم به زجری که منو میده و این شکنجههای گاه و بیگاه.
یه آبنبات کاراملی میدم بهش و اشکاشو با آستینش پاک میکنه.
*سنگ قبر آرزو، آرتوش
بی ربط : من تو چالشا خوب عمل نمیکنم معمولا، واسه همین خیلی دوستشون ندارم. ولی این دیگه دعوت از صدا قشنگمون بود، انجام دادیم، اگه جایزهی نفر سوم رو بهم بدن بسیار خرسند میگردم.
بعد نویس : افکا تو متن درازی که به جای همهی spaceهاش enter زده بود ، از بلاگفا و وبلاگ نویسی خداحافظی کرد ، نیکولاس هم که رفت، دایی هم . ببینیم بعدی کیه.
کوعسچن موعسچن : بگین کدوم آهنگ/ شعر شما رو خوب توصیف میکنه، ازونا که میشنویش میگی من کی اینو نوشتم.
داغون تو داغون