میگه واسم شمع بخر ، بعد از یونی میرم "مغازهای که کلی چیزای گوگولی داره" به قول خودش و یه شمع واسش میخرم. میرسم خونه و دکمهی آیفون رو میزنم، صدای مامان که میگه کیه؟ صدامو طبق معمول صاف میکنم و میگم منم، رضا. در باز میشه و از خواب میپرم. صدای میخ کوبیدن میاد، ساعتو چک میکنم و با دیدن 3:24 am پیش خودم میگم اینم شانس مایه تو همسایه.
کوعسچن موعسچن : اگه یکی میخواست از اروپا واستون سوغاتی بیاره، چی میاورد بیشتر خوشحال میشدین؟
شعر : " شراب لعل نوشین " از سلمان ساوجی