دیشب تا صبح lost in space دیدم و به مرتیکهی گنده بک سیبزمینی که داشت همهی بچههاشو به کشتن میداد فحش دادم و صبح با قلبی سبک و بدنی سنگین با هزار و یک اشک و آه تخت رو ترک نموده و رفتم دنبال جعبهای که دوست جان به آدرس قبلی ام فرستاده بود . ازونجا که اسمم دیگه روی پست خونهی قبلی نیست نمیدونستم چه گلی بگیرم بهتره، درنتیجه اول رفتم اون خونه و از بچهها پرسیدم که جعبه نیومده؟ گفتن نه، گفتم خب اومد خبرم کنین.
بعد رفتم پست اون منطقه، بسته بود. رفتم پست منطقهی خودمون، گفت چیزی نیست ولی میخوای پست اصلی رو چک کن، رفتم پست اصلی گفتن نه چیزی نیست. دیدم ساعت باز شدن پست اوله، رفتم دوباره اونجا گفت نه نیست. دیگه در حال صلبات فرستادن و ریلکسیشن بودم که مومو زنگ زد ، گفتم تو را چه شده است؟ گفت دارم میام خونه ت. خلاصه مشکلی بر مشکلات اضافه شد و من دوان دوان به سمت خانه روانه شدم.
پی . اس : صندوق پستی رو که چک کردم دیدم یه برگه از پست اومده که فردا بیا جعبه ت رو تحویل بگیر. به دکتر پ میگم اگه تنبل نمیرفت به سایه، این نامه خودش میومد. میگه مشکل تو اینه که دلِ بیقرار داری متاسفانه، تو خونه میشستی خبرش میومد خودش.
کوعسچن موعسچن : اگه یه جعبهی پانوراما داشتی ، جعبهای که اگه بازش میکردی یه قدرتی بهت میداد یا چنتا از آرزوهاتو برآورده میکرد ولی درکنارش جنبههای منفی ایم داشت، باز میکردین جعبه رو یا میذاشتین بسته بمونه؟
Mr. Ghomeyshi and his mf friend