loading...

گهواره یِ تکرار

بازدید : 320
پنجشنبه 7 آبان 1399 زمان : 5:37

اولین باری که دیدمش نوجوون بودم، خندید و تپش قلب گرفتم! گفتم خب نوجوون فقط یه سری هورمونه که دست و پا درآورده و یه جورایی خودمو قانع کردم. حقیقتا ازینکه احساسی بشم و نتونم درست فکر کنم خوشم نمیاد. ولی خب احساس اگه منطق داشت که دیگه اشرف مخلوقات نبودیم، لول جدید آنلاک میشد احتمالا واسمون.

بی ربط و بی ربط دونه ، بی ربط یکی یه دونه: دلم یه چیز خوشمزه میخواد، فردا هم کلی کار دارم.

بی ربط و بی ربط دونه ، بی ربط یکی دو دونه: اگنر ازم خواسته به پسرخاله‌ی دوستش که ترم اوله و امتحانشو خراب کرده درس بدم، تو رودربایستی قرار گرفته و دکمه‌ی اوکی رو فشار دادیم. دیگه دوشنبه‌های طولانی تری خواهیم داشت.

بی ربط و بی ربط دونه ، بی ربط یکی سه دونه: دکتر پ امروز یه مریضش expire شده بود، طبق معمول واسش گل و خوردنی خریدم تا حالش بهتر شه. میگه آخه کی گل و شیرینی واسه همچین چیز وحشتناکی میگیره. میگم اتفاقا واسه وحشتناکا باس حواسمون به خودمون باشه .

+ تاريخ سه شنبه ششم آبان ۱۳۹۹ساعت 23:21 نويسنده خُنیاگَر |
فرج همان انتظار است
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی